English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6262 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
initiation U وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
ritualist U ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
residents U در جائی سکونت داشتن
resident U در جائی سکونت داشتن
emcees U رئیس تشریفات کردن
emcee U رئیس تشریفات کردن
ritualize U رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeers U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
bring in U وارد کردن
imported U وارد کردن
initiate U وارد کردن
make an entry U وارد کردن
initiating U وارد کردن
inputting U وارد کردن
initiated U وارد کردن
importing U وارد کردن
import U وارد کردن
inducted U وارد کردن
inducting U وارد کردن
initiates U وارد کردن
inducts U وارد کردن
induct U وارد کردن
entered U وارد یا ثبت کردن
initiate U تازه وارد کردن
initiated U تازه وارد کردن
rosters U وارد صورت کردن
initiates U تازه وارد کردن
initiating U تازه وارد کردن
inflict casualty U خسارت وارد کردن
roster U وارد صورت کردن
reimport U دوباره وارد کردن
enters U وارد یا ثبت کردن
imported U عمل وارد کردن
enter U وارد یا ثبت کردن
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
blemish خسارت وارد کردن
import U عمل وارد کردن
importing U عمل وارد کردن
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
take a strain U وارد کردن فشار به طناب
swear in U باسوگند بشغلی وارد کردن
inputted U عمل وارد کردن اطلاعات
input U عمل وارد کردن اطلاعات
credited U درستون بستانکار وارد کردن
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
credits U درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
involving U گیر انداختن وارد کردن
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
to give somebody a blow U به کسی ضربه وارد کردن
inflict casualty U تلفات وارد کردن بدشمن
credit U درستون بستانکار وارد کردن
to sit for an examination U در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhands U باپشت راکت ضربت وارد کردن
ingrate U تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoffs U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhand U باپشت راکت ضربت وارد کردن
to enrol somebody U کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
cermonies U تشریفات
ritual U تشریفات
ceremony U تشریفات
gallery deck U پل تشریفات
ceremonies U تشریفات
protocol U تشریفات
unceremonious U بی تشریفات
unceremoniously U بی تشریفات
protocols U تشریفات
formalities U تشریفات
formality U تشریفات
ceremoniously U با تشریفات
procedures U تشریفات
rituals U تشریفات
formalist U تشریفات
importation U عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
keyboarding U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
types U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
keyboarding U عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
type U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
typed U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to break into something U از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
to e. upon acovnt book U همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
proselyte U عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplements U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplementing U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
paperwork U تشریفات اداری
ritual U تشریفات مذهبی
ceremonial U تشریفاتی تشریفات
ceremonials U تشریفاتی تشریفات
red tape U تشریفات زائد
service U عبادت تشریفات
serviced U عبادت تشریفات
honor U نجابت تشریفات
guard of honor U پاسدار تشریفات
chief of protocol U رئیس تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies. U رئیس تشریفات
emcee U رئیس تشریفات
emcees U رئیس تشریفات
sans ceremonie U بدون تشریفات
ritualistic behavior U تشریفات وسواسی
ritualism U تشریفات دوستی
riteless U عاری از تشریفات
starches U اهارزدن تشریفات
porotocol department U اداره تشریفات
starch U اهارزدن تشریفات
masters of ceremonies U رئیس تشریفات
master of ceremonies U رئیس تشریفات
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
post- U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posts U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
logs U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
post U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
log U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
post- U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posted U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
an abrupt departure U عزیمت بدون تشریفات
red carpet U تشریفات و احترامات رسمی
quarterdecks U محوطه تشریفات ناو
All the formalities were carried out. U تمام تشریفات انجام شد
The formalities of judicial process. U تشریفات حقوقی وقضایی
solemnly U موقرانه با ائین و تشریفات
To discard formalities . U تشریفات را کنا رگذاردن
beadledom U تشریفات ورسمیت زیاد
Easter Sepulchre U تشریفات مذهبی تدفین
rite U مراسم تشریفات مذهبی
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
due process of the law U تشریفات صحیح قانونی
quarterdeck U محوطه تشریفات ناو
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
He is very ceremonious. U اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
solemnity U ایین تشریفات مراسم سنگین
response U صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
responses U صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
jobs U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
atm U ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
manual U عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
job U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
voicing U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
part performance U عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonious U پای بند تشریفات وتعارف رسمی
adjutant's call U احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
Dont stand on ceremony. U تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
cracking U وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
language U نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
languages U نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com